جريمه عشق

 

چشمام از زور بي خوابي و همه وجودم از زور خستگي ديگه از اختيارم دارن خارج ميشن...

خيلي خسته ام عزيزم...

ولي وقتي ساعت يك و دو شب با هم حرف زديم با اون گريه ات وجودم رو آتيش زدي...

وقتي از پشت موبايل آرومت كردم و چشماي نازت رو هم گذاشتي و خوابيدي خودم رو تنبيه كردم كه تا از خواب بلند نشي چشم رو هم نذارم و همينطور دستم تكيه گاه سرم باشه و از هزاران فرسنگ فاصله همينطور نگاهت كنم كه چقدر معصومانه چشمات رو هم گرفتي و خوابيدي نفسم...

امروز خيلي باعث ناراحتي و اذيتت شدم گردنم بشكنه...

خيلي بايد از بدتر جريمه بشم ولي بخاطر قلب مهربانت كمي به خودم سخت نگرفتم...

چون خودمم حال و روزي داشتم كه البته حدسش برات چندان سخت نيست...با اين همه مهري كه از تو در دل دارم...

شايد مغرورترين پسر توي دنيا باشم ولي الهي گردنم خورد بشه اگه بخوام بخاطر غرورم دل نازنينت رو حتي ذره اي ناراحت كنم قلبم...

تنها كارم كه تو دنيا از روي خودخواهي بوده در تمام عمرم باور كن خواستن تو براي خودم بوده عسلم...

وگرنه خودم خيلي خوب ميدونم لياقت وجود عزيزت رو ندارم...

ولي تو دنيا هيچ وقت هيچ چيزي رو براي خودم نخواستم...

پس حق دارم براي يكبار هم كه شده تو رو براي خودم بخوام...

ولي مطمئن باش اون رو هم تا زماني ميخوام كه كوچكترين لطمه و گزندي به وجود نازنينت نرسه ...

اگه يك روز چنين بشه مطمئن باش حتي بقيمت ناراحت كردن و مدتي اذيت شدنت بدون كوچكترين نشاني از تخته سياه زندگيت پاك ميكنم خودم رو...

فقط خدا كنه كار به اونجا نكشه كه حتي اگه نبودنت منو از پا درنياره فقط تجسم يك لحظه درد كشيدن و ناراحتيت كارم رو تموم ميكنه...

عزيزم ميدونم خيلي خسته اي ولي تو رو خدا يه كم زودتر پاشو از خواب ديگه بزور مانيتور جلوم رو ميبينم...


 




موضوعات مرتبط: نواي عشق ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, | 8:8 AM | نویسنده : شهريار.ب |
.: Weblog Themes By BlackSkin :.